جدول جو
جدول جو

معنی دم الحمار - جستجوی لغت در جدول جو

دم الحمار(دَمُلْ حِ)
خون خر. (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سم الحمار
تصویر سم الحمار
خرزهره، درختچه ای زینتی، بوته مانند و سمّی، با شاخه های باریک، گل های سرخ، سفید یا صورتی و برگ های دراز
زقّوم، جار، خوره، دفلیٰ
فرهنگ فارسی عمید
(سَمْ مُلْ حِ)
خرزهره. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به سم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مُلْ حَ)
خون کبوتر را گویند، چون در چشم چکانند قرحه را نفعدهد. (از اختیارات بدیعی) (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(خَسْ سُلْ حِ)
شنگار. شنجار. (منتهی الارب). بقلهالیهودیه و قسمی از آن که دشتی باشد ضنخس نام دارد، انقلیا. حمیرا. خالوما. قالقس نوع کبیر شنجار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ حِ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 58 هزارگزی جنوب باختری اهواز در کنار راه اهواز به آبادان و 2 هزارگزی خاوری رود کارون. در دشت واقع شده و گرمسیر است و 60 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کارون تأمین میشود. محصولش غلات، و شغل مردم کشاورزی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ مُلْ حَ مَ)
خون بره را گویند. (اختیارات بدیعی) (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سم الحمار
تصویر سم الحمار
خرزهره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خس الحمار
تصویر خس الحمار
کوک خر گل پیک از گیاهان علف شاش خر گل قاصد
فرهنگ لغت هوشیار